عمل ستیزه کار. لجاجت. خصومت: چونکه دید او ستیزه کاری من ناشکیبی و بیقراری من. نظامی. بر وفق چنین خلافکاری تسلیم به از ستیزه کاری. نظامی. رجوع به ستیزه کار شود
عمل ستیزه کار. لجاجت. خصومت: چونکه دید او ستیزه کاری من ناشکیبی و بیقراری من. نظامی. بر وفق چنین خلافکاری تسلیم به از ستیزه کاری. نظامی. رجوع به ستیزه کار شود
لجوج. کینه توز. ظالم. نیرومند. قاهر: و (غوریان) مردمانی شوخ روی و ستیزه کارند و بد دل و حسودند. (حدود العالم). تذرو عقیق رو کلنگ سپیدرخ گوزن سیاه چشم پلنگ ستیزه کار. فرخی. و بودی که شیر ستیزه کارتر بودی غلامان را فرمودی تا در آمدندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120). شاه پردل ستیزه کار بود شاه بددل همیشه خوار بود. سنایی. رفیقی ستیزه کار دارم و به هیچ نوع از صحبت او خلاصی نمی یابم. (سندبادنامه ص 142)
لجوج. کینه توز. ظالم. نیرومند. قاهر: و (غوریان) مردمانی شوخ روی و ستیزه کارند و بد دل و حسودند. (حدود العالم). تذرو عقیق رو کلنگ سپیدرخ گوزن سیاه چشم پلنگ ستیزه کار. فرخی. و بودی که شیر ستیزه کارتر بودی غلامان را فرمودی تا در آمدندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120). شاه پردل ستیزه کار بود شاه بددل همیشه خوار بود. سنایی. رفیقی ستیزه کار دارم و به هیچ نوع از صحبت او خلاصی نمی یابم. (سندبادنامه ص 142)
عنید. (ملخص اللغات حسن خطیب) (ترجمان القرآن). ظالم. متعدی: گفت اگر مانم این ستیزه گر است گر کشم این حساب از آن بتر است. نظامی. غضب ستیزه گر و عقل قهرمان درخواب شتر گسسته مهار است و ساربان در خواب. صائب
عنید. (ملخص اللغات حسن خطیب) (ترجمان القرآن). ظالم. متعدی: گفت اگر مانم این ستیزه گر است گر کشم این حساب از آن بتر است. نظامی. غضب ستیزه گر و عقل قهرمان درخواب شتر گسسته مهار است و ساربان در خواب. صائب